کاهش کیفیت و توان پاسخگویی نظام های آموزشی به چالش های اجتماعی و به ویژه کمک به اشتغال مولد و پایدار، از عمده ترین دغدغه های سیاست گذاران آموزشی در کشورهای جهان است. (کینگومی ، ۲۰۱۱؛ اوزدمیر، بالبال، اکار ، ۲۰۱۰) از دهه ۱۹۷۵ تاکنون در بسیاری از کشورهای توسعه یافته اروپایی و امریکایی باور بر این بوده است که کاهش رشد اقتصادی و شکست در رقابتهای بین المللی به نحوی متأثر از عملکرد نظام آموزش و پرورش است.(شیخ السلامی و همکاران، ۱۳۹۱) ظهور برخی نشانه های ناکارآمدی نظام آموزش متوسطه، رشد نمایی فناوری، و ضرورت نیاز به کارکنان ماهر و نیمه ماهر در صنایع، متولیان نظام آموزشی بر آن داشت تا با لحاظ تغییراتی بنیادین در پیکره آموزش رسمی جامعه، برای رفع این نیاز اساسی اقدام کنند. تأسیس و فراگیر کردن شاخه های مهارت آموزی در نظام آموزشی، یکی از نتایج این تصمیم است. (صالحی و همکاران، ۱۳۸۸) لذا یکی از مهمترین ابزارهای افزایش دروندادهای بازارکار و نهایتاً اثربخشی بروندادهای آن است و به همین علت است که اکثر کشورهای توسعه یافته بین ۵ تا ۷ درصد از تولید ناخالص ملی خود را به امر آموزش و پرورش با محوریت مهارت آموزی اختصاص می دهند. (سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، ۲۰۰۰) یکی از مهم ترین بخش های نظام آموزش هر کشوری، نظام آموزش فنی و حرفه ای است و توجه به آن از جمله خط مشی های اساسی کشورها برای تربیت نیروی انسانی کارآمد در سطح پیش از دانشگاه است. (شیخ السلامی و همکاران، ۱۳۹۱) بنابراین، امروزه از نظام آموزش و پرورش به طور اعم و نظام آموزش فنی و حرفه ای به طور اخص انتظار می رود که کارآفرینانی لایق و کارآمد و متناسب با نیاز اقتصاد امروز تربیت کنند. (شیخ السلامی و همکاران، ۱۳۹۱) به عبارت دیگر امروزه از هنرستان های فنی و حرفه ای انتظار می رود که با آموزش های مدیریت کارگاهی به دانش آموزان هنرجوی فنی و حرفه ای که نقش مهمی در تشکیل سرمایه انسانی از طریق تربیت نیروهای ماهر مورد نیاز بازار کار در کشورهای مختلف جهان ایفا می کنند آموزش کارآفرینانی خلاق و نوآور در صنعت، آموزش چند مهارتی در زمینه های مختلف کارگاهی، آموزش دانش و فناوری های نوین در زمینه های مختلف تولیدی و آموزش مهارت های فنی جدید دارای بازار کار را فراهم آورند و از طرفی با توجه به این ابعاد مدیریت آموزش کارگاهی هنرجویان هنرستان ها بتوانند با توانایی ایجاد تغییر و تحولات در فناوری ها و متناسب نیاز بازار کار ، داشتن مهارت ایجاد کسب و کار در زمینه مهارت های خاص و بکارگیری نیروهای انسانی در زمینه های مختلف تولیدی و خدماتی توانایی های لازم را کسب نمایند. (شاه محمدی، ۱۳۹۱ و نظرات خود محقق) با وجود این آموزش ها در سطح هنرستان های فنی و حرفه ای و همچنین برنامه های کارآفرینی در سطح دانشگاه ها در چند سال اخیر هنوز آمارها نشان می دهد که نرخ فعالیت های کارآفرینانه و تعداد کسب و کارهای نوآورانه که در ایران ایجاد شده از میزان متوسط جهانی کمتر است. (نظریان و حدادی مقدم، ۱۳۹۲) با توجه به ابعاد بیان شده امروزه نتایج مطالعات متعدد نشان داده است، جوامعی که برای سرمایه های انسانی اهمیت بسزایی قائل شده اند در مقایسه با جوامعی که بر منابع زیرزمینی و طبیعی، بیشتر متمرکز شده و ارزش گذاری نموده اند، در بلند مدت موفق تر و توسعه یافته تر شده اند. مطالعات مؤید این است که بی توجهی و ارزش گذاری غلط متولیان نظام آموزشی کشورهای جهان سوم، نسبت به آموزش صحیح و به موقع کارآفرینی، منجر شده است تا برخلاف معمول که برخورداری از منابع زیرزمینی و طبیعی، مزیت محسوب شود، بهره گیری از آنها، منجر به عقب افتادگی در توسعه و از عمده موانع توسعه یافتگی در آن کشورها شود. (صالحی، زین آبادی و پرند، ۲۰۱۰) بنابراین هدف از این پژوهش بررسی تاثیر ابعاد مختلف آموزش مدیریت کارگاهی بر ابعاد توانایی ایجاد کسب و کار توسط هنرجویان هنرستان می باشد و مسئله اصلی تحقیق این است که چه ابعادی در زمینه های مختلف آموزش مدیریت کارگاهی وجود دارد که منجر به ایجاد ابعاد توانایی ایجاد کسب و کار توسط هنرجویان هنرستان می گردد؟ با توجه به این هدف می توان به نتایج مثبتی دست یافت که بتوان با آن نتایج به اصلاح برخی از اشکالات نظام آموزشی فنی و حرفه ای در سطح کشور پرداخت و نظام آموزشی مدیریت کارگاهی متناسب با نیازهای بازارهای کار جدید و نوآورانه ایجاد نمود.